چگونگی خواستگاری خدیجه(س) نخستین زن مسلمان
حضرت خدیجه(س) از بانوان ثروتمند مکّه و از قبیله قریش بود و از آیین مسیحیّت پیروی میکرد. او دو شوهر کرد و هر دو شوهرش از دنیا رفتند. خدیجه با اموال خود و اموالی که از شوهرانش به ارث برده بود، تجارت میکرد. عموی او، «وَرقَة بن نوفل»، از کشیشان مسیحی بود. خاندان خدیجه وصف پیامبر اسلام(ص) را در کتابهای آسمانی خوانده بودند.
خدیجه(س) از نزدیک جمال و کمال پیامبر(ص) را دید و مایل شد که با آن حضرت ازدواج کند. پیامبر(ص) نیز راضی شد و این ازدواج پرشکوه با وساطت عموی خدیجه (ورقه) و عموی پیامبر(ص) (ابوطالب) انجام گرفت. این ازدواج پانزده سال قبل از بعثت واقع شد و خدیجه(س) نخستین زنی بود که مسلمان شد و همه اموال خود را در اختیار پیامبر(ص) گذاشت و در راه گسترش اسلام به مصرف رسانید.
در مجلس خواستگاری حضرت خدیجه(س) ابوطالب در ضمن خواستگاری ازدواج گفت:
گرچه برادرزادهام محمّد(ص) از نظر مالی، فقیر است؛ ولی از نظر کمالات معنوی بینظیر است. ثروت، عطایی است که خداوند به قدر ضرورت و نیاز در اختیار بشر قرارداد و مانند سایهای است که نابود میشود. (پس باید ملاک، معنویّت باشد که پایدار است.) محمّد(ص) به خدیجه، و خدیجه به محمّد(ص) علاقهمند است. من برای خواستگاری بر اساس رضایت خدیجه (س)و امر او آمدهام. مهریّه او را از مال خودم میدهم و پرداخت آن بر عهده من است. به خدای این کعبه سوگند، محمّد(ص) دارای بهرهای عظیم از ارزشها و دین و رأي کامل است.
سپس سکوت کرد.
ورقة بن نوفل، عموی خدیجه(س) با اینکه از کشیشان بود، در برابر شکوه ابوطالب، وقتی که خواست سخن بگوید، زبان و نفسش گرفت و بریده بریده سخن گفت.
در این هنگام، خدیجه(س) رشته سخن را به دست گرفت و به عمویش گفت: ای عمو! گرچه در گواهی دادن از من برتری داری؛ ولی در انتخاب، از من جلوتر نیستی.
آنگاه، خطاب به محمّد(ص)- که در جلسه حاضر بود - عرض کرد: من خودم را همسر تو نمودم و مهریّه آن را خودم از اموالم میپردازم.
رسول خدا(ص) قبول کرد و عقد جاری شد. خدیجه به پیامبر(ص) عرض کرد: به عمویت بگو تا شتری را قربانی کند و ولیمه عروسی را برقرار سازد تا تو بر همسرت وارد شوی.
ابوطالب به حاضران گفت: گواهی دهید که خدیجه(س) راضی شد و مهریّه را از اموال خود قرار داد.
بعضی گفتند: عجبا! که مهریّه مردان را زن به عهده میگیرد. ابوطالب از سخن آنها خشمگین شد و فرمود: آری، اگر مثل برادرزادهی من خواستگاری باشد، باید اینگونه گردد....[1]
چگونگی ازدواج حضرت زهرا(س) الگوی بانوان مسلمان روایاتی که بیانگر چگونگی مراسم ازدواج حضرت زهراست، متعدد و گوناگون است و همه آنها حاکی از کمال سادگی آن مراسماند. ما در اینجا برای آنکه بانوان ما شیوه زندگی آن حضرت را الگو قرار دهند و مردان از شيوه امام علی(ع) در ازدواج پیروی کنند، به ذکر چند روایت که نشانگر آن شیوه است میپردازیم:
1- شاباش عروسی فاطمه (س) جابر بن عبدالله انصاری میگوید: نزد امّ ایمن (از بانوان بسیار پاک و با معرفت عصر رسول خدا(ص)) رفتم؛ دیدم گریه میکند. پیامبر(ص) در آنجا بود و به او فرمود: چرا گریه میکنی؟ خدا چشمانت را نگریاند!
امّ ایمن گفت: گریهام از اینروست که به خانه یکی از مسلمانان انصار رفتم که عروسی دخترش بود، گردو و شیرینی بر سر عروس شاباش میکردند؛ ولی در عروسی فاطمه و علی(ع) (که ساده برگزار شد) چیزی شاباش نشد.
پیامبر(ص) فرمود: ای امّ ایمن! گریه نکن! سوگند به خداوندی که مرا به کرامت مبعوث نمود و مخصوص رسالت گردانید، من فاطمه(س) را همسر علی(ع) نکردم، بلکه خداوند در بالای عرش، این کار را کرد و من راضی نشدم، مگر بعد از رضایت علی(ع)، و علی(ع) راضی نشد مگر بعد از رضایت من، و من راضی نشدم مگر بعد از رضایت فاطمه(س)، و فاطمه(س) راضی نشد، مگر بعد از رضایت پروردگار جهانیان.
ای امّ ایمن! هنگامی که خداوند فاطمه(س) را به ازدواج علی(ع) درآورد، به فرشتگان مقرّب خود فرمان داد به گرد عرش درآیند. آنها که جبرئیل و میکائیل و اسرافیل همراهشان بودند، به گرد عرش، اجتماع کردند.
خداوند به حورالعین بهشت فرمان داد، خود را بیارایند و فرمان داد تا بهشت آراسته گردد. خواستگار زهرا(س) خداست و گواهان ازدواج او، فرشتگان مقرّب الهی هستند.
سپس خدا به درخت «طوبی» فرمان داد تا آنچه دارد بر سر آن فرشتگان فرو ریزد (و شاباش کند)، درخت طوبی مروارید تازه و درّ سبز و یاقوت سرخ با درّ سفید بر آنها شاباش کرد.
فرشتگان برای برچیدن آن جواهرات درخشان، از همدیگر پیشی میگرفتند و میگفتند: این از شاباش عروسی فاطمه(س) دختر محمّد(ص) است.[2]
طبق روایت دیگر، فرشتگان، آن برچیده های شاباش را بین خود تا قیامت با کمال افتخار، به همدیگر هدیه میدهند.[3]
از این روایت فهمیده میشود که مراسم ازدواج حضرت زهرا(س) در ظاهر، بسیار ساده بوده، به طوری که امّ ایمن با مقایسه آن به مراسم عروسی دیگران، محزون و گریان شده بود و رسول خدا(ص) با ذکر جریان جشن فرشتگان در کنار عرش خدا، بیان فرمودند که باید به معنویّت ازدواج توجّه کرد، نه به آراستگیهای ظاهری آن.
۲- پاسخ مثبت به خواستگاری علی(ع) امام باقر(ع) فرمود: ابوبکر نزد پیامبر(ص) آمد و گفت: ای رسول خدا! فاطمه را به ازدواج من درآور.
پیامبر(ص) از او روی گردانید.
عمر بن خطّاب نیز خواستگاری کرد و با بی اعتنایی پیامبر(ص) روبرو شد.
عمر و ابوبکر نزد عبدالرحمان بن عوف آمدند و گفتند: تو ثروتمندترین مرد قریش هستی. اگر به حضور رسول خدا(ص) بروی و از فاطمه(س) خواستگاری کنی، خداوند بر مال و شرافتت میافزاید.
عبدالرحمان نزد پیامبر(ص) آمد و خواستگاری کرد. پیامبر(ص) از او نیز روی گردانید. عبدالرحمان نزد عمر و ابوبکر آمد و گفت: پیامبر(ص) با من همانگونه برخورد کرد که با شما برخورد نمود.
عمر و ابوبکر نزد علی(ع) آمدند. آن حضرت در آن هنگام، نخلستانی را آبیاری میکرد. به حضرت گفتند: ما خویشاوندی تو به رسول خدا(ص) و تقدّم تو در قبول اسلام را میدانیم. به این خاطر، اگر به حضور پیامبر(ص) بروی و از دخترش فاطمه(س) خواستگاری کنی، خداوند بر مقام معنوی تو میافزاید.
حضرت علی(ع) از آنجا حرکت کرد، غسل نمود و لباس قَطَرى پوشید. سپس دو رکعت نماز خواند و آنگاه به حضور پیامبر(ص) آمد و گفت: ای رسول خدا(ص) فاطمه(س) را همسر من گردان.
پیامبر(ص) بیدرنگ فرمود: او را همسر تو گردانیدم. چه چیز را مهریّه او قرار میدهی؟
على(ع) عرض کرد: شمشیر و اسب و زره و شتر آبکش دارم و به عنوان مهر میپردازم.
پیامبر(ص) فرمود: شمشیر و شتر آبکش و اسب برای تو لازم است؛ زیرا تو با مشرکان میجنگی و مرد جنگ هستی و به آنها نیاز داری. فقط زره را من به عنوان مهریّه زهرا (س)میپذیرم.
على(ع) از محضر پیامبر(ص) بیرون آمد و زره خود را به ۴۸۰ درهم قطری فروخت و آن مبلغ را به رسول خدا(ص) تحویل داد. پیامبر(ص) نه از مقدار آن پرسید و نه علی(ع) از مقدار آن خبر داد.
رسول خدا(ص) کفی از آن پول برداشت و به مقداد داد و به او فرمود: با این پول، جهیزیه عروسی فاطمه(س) را خریداری بنما و از عطریات، بیشتر تهیه کن. مقداد به بازار رفت و مقداری لوازم زندگی خرید و به حضور پیامبر آورد.[4]
٣- توجّه دادن به معنويّات مراسم ساده و مهریّه اندک ازدواج حضرت زهرا(س) و علی(ع) - که یک برنامه اسلامی و انقلابی برخلاف رسوم باطل و تشریفات آن عصر بود - زمینه انتقاد را برای عدهای شکستخورده فراهم نمود. آنها به گوش همدیگر میخواندند که چرا پیامبر(ص) چنین ازدواج سادهای را پذیرفت؟ چرا او و دخترش در میان آن همه اشراف و ثروتمندان قریش، علی(ع) را برگزیدند؟ حتی توسط زنها به شخص فاطمه(س) گفتند: چرا به چنین مهریّه اندک و همسر فقير راضی شدی؟
گستاخی آنها به جایی رسید که جمعی از قریش به حضور پیامبر(ص) آمده و گفتند:
«یا رَسُولَ اللَّهِ! زَوَّجْتَ فاطِمَةَ عَلِيّاً بِمَهْرٍ خَسِيسٍ»؛
«ای رسول خدا! به راستی فاطمه(س) را به مهر اندک، به علی(ع) تزويج نمودی».
پیامبر(ص) در پاسخ فرمود:
من او را تزويج نکردم، بلکه خداوند در کنار درخت طوبا (در بهشت) او را همسر علی(ع) نمود و فرشتگان در ازدواج او حاضر شدند. خداوند به درخت طوبا فرمان داد تا میوههای خود را (به عنوان شاباش عروسی فرو ریزد. آن درخت، گوهر و یاقوت و زبرجد سبز فرو ریخت و حوریان بهشتی برای برچیدن آنها از همدیگر پیشی میگرفتند و آن فرشتگان تا روز قیامت، آن برچیده ها را به همدیگر هدیه میدهند و افتخار میکنند و میگویند: اینها شاباش عروسی فاطمه(س) دختر رسول خدا(ص) است.
وقتی که شب عروسی فرا رسید، رسول خدا(ص) قطيفه ای را بر پشت استر خود افکند و به فاطمه(س) فرمود تا سوار بر استر گردد، در حالی که سلمان افسار استر را گرفته بود و بلال حبشی در پشت سر بود، حرکت میکردند.
در بین راه، زمزمه مخصوصی شنیده شد، پیامبر(ص) متوجّه شد که جبرئیل و میکائیل با هفتاد هزار فرشته، برای بدرقه زهرا(س) حاضر شدهاند. پیامبر(ص) فرمود: چه موجب شده که به زمین فرود آمدهاید؟
گفتند: آمدهایم تا فاطمه(س) دختر رسول خدا(ص) را برای بردن به خانه داماد بدرقه کنیم. در این هنگام، جبرئیل و میکائیل و همه فرشتگان حاضر، تکبیر گفتند و رسول خدا(ص) نیز تکبیر گفت. از اینرو، تکبیر گفتن در عروسیها سنّت گردید.[5]
نیز نقلشده: عبدالرحمن بن عوف (یکی از خواستگاران) به پیامبر(ص) عرض کرد: ای رسول خدا! اگر فاطمه(س) را به ازدواج من درمیآوردی، صد شتر که بارشان کتان مصری باشد، به اضافه ده هزار دینار، مهریّه او میکردم.
رسول خدا(ص) مشتی سنگریزه از زمین برداشت و به عبدالرحمن داد. او دید مروارید و گوهر است. آنگاه پیامبر(ص) به عبدالرحمن فرمود: کسی که بتواند سنگریزه را مروارید کند، زیادی مهریّه برایش بیاهمیّت است.[6]
پیامبر(ص) و دخترش، فاطمه (س)را نیز وقتی که سخن از فقر على(ع) و مهریّه اندک به میان میآمد، به امور معنوی و مقام ارجمند علی(ع) در پیشگاه خدا متوجّه مینمود.[7]
این شیوه و گفتار رسول خدا(ص) برای آن بود تا غول مادّیت و زرق و برق دنیا را بشکند و به آنان که تصمیم بر ازدواج میگیرند، تفهیم کند که به امور معنوی توجّه کنند و آن را در ازدواج، ملاک و هدف قرار دهند و در امور مادی، تشریفات و تجمّلات و مهریّههای سنگین را کنار بگذارند.
این روش، اعلامیّهای برای همه مردم جهان بود که:
هان! ای انسانهای آزاده! که در تمام دنیا و تاریخ، عروس و دامادی بالاتر از علی (ع) و فاطمه(س) نمییابید، از آنها الگو بگیرید. مهریّه زهرا(س) به مقدار پول یک زره بود و زندگیاش کاملاً ساده و دور از هرگونه تجمّل.